در حوزهی یادگیری فنی شرایط متفاوتی وجود دارد. گاهی «میدانیم که میدانیم»، گاهی «میدانیم که نمیدانیم» و گاهی هم «نمیدانیم که نمیدانیم». وقتی «میدانیم که نمیدانیم» و به دنبال پاسخ یک پرسش هستیم از منابع مختلفی استفاده میکنیم. برای مثال وقتی در پایتون میخواهید فهرستی از دانشجویان را بر اساس نمرات درسهایشان مرتب کنید و ببینید در هر درس کدام دانشجو بالاترین نمره را گرفته میدانید که باید از فانکشن groupby استفاده کنید. اگر ورودیها و خروجی این فانکشن را به خاطر نیاورید یا از ابزار برنامهنویسی (IDE) کمک میگیرید یا در گوگل جستجو میکنید یا ابزار جدیدتری مانند چت جیپیتی و کوپایلوت استفاده میکنید. این روشها بر استفاده از سایتهایی مانند استک اورفلو یا شبکههای اجتماعی تخصصی اولویت دارد زیرا شما در مدت کوتاهتری و بدون منتظر ماندن میتوانید پاسختان را پیدا کنید. اینجا شما میدانید که میدانید. هم صورت مساله را میدانید و هم پاسخ را.
حالا فرض کنید که شما نمیدانید که فانکشنی به نام groupby وجود دارد. ولی میدانید که ابتدا باید یک لیست از دانشجویان را گروهبندی کنید. به کمک جستجوی گوگل یا چت جیپیتی پرسش خودتان را میپرسید و به کمک پاسخهای آنها متوجه میشوید که فانکشنی برای همین کار وجود دارد و بقیه ماجرا. اینجا شما میدانید که نمیدانید. صورت مساله را میدانید ولی پاسخ را نمیدانید. ولی پاسخ دریافتی با دانش شما همخوانی دارد و برای شما قابل هضم است.
این بار فرض کنید وقتی از چت جیپیتی یا گوگل پرسشتان را میپرسید به پاسخهایی میرسید که از فانکشنها و امکاناتی استفاده کرده که شما با آنها آشنایی ندارید و پیچیدهتر هستند. یادگیری آنها هم به راحتی فانکشن groupby نیست که بتوانید ظرف چند دقیقه عملکرد آنها را بفهمید. در این شرایط چه میکنی؟ در اینجا میدانید که نمیدانید ولی پاسخ دریافتی با دانش شما همخوانی ندارد و کسب دانش لازم برای فهم پاسخ دریافتی به سادگی و سرعت ممکن نیست.
خوب چه باید کرد؟
پاسخ درست و کامل این پرسش را من نمیدانم. در اینجا فقط میخواهم یکی از تجربیات شخصیام را بازگو کنم. امیدوارم برای شما هم مفید باشد! اگر برای شما مقدور هست لطفا تجربههای خودتان را با من در میان بگذارید.
در یک دورهای میخواستم مایکروسافت ورد (Microsoft Word) را بهتر یاد بگیرم. دلم نمیخواست مثل مبتدیها با آن کار کنم. حوصله و وقت هم نداشتم که یک کتاب بخوانم یا یک سایت آموزش مایکروسافت ورد را از ابتدا تا انتها دنبال کنم. در نتیجه تصمیم گرفتم هر هفته اگر فرصتی دست داد به صورت تصادفی یک بخش از یک کتاب آموزش ورد را بخوانم. بعد از مدتی تسلط من بر امکانات ورد بیشتر شد. اگر میخواستم کاری با ورد را انجام بدهم حتی اگر اسم منو یا گزینه مورد نظر در ورد را به یاد نمیآوردم ولی میدانستم که چنین امکانی در ورد وجود دارد و با یک جستجوی ساده با «واژگان درست» آن را پیدا میکردم. اتفاق دیگری که افتاد این بود که تعداد پاسخهایی که از گوگل دریافت میکردم و به دلیل ندانستن پیشنیازها مجبور به رد کردنشان میشدم نسبت به قبل خیلی کمتر شد.
این تجربه خوشایند باعث شد آن را در حوزهی فنی نیز تکرار کنم. با این تفاوت که به جای انتخاب بخشهای کتاب ورد، ویدیوی سخنرانی یا نوشتههای افراد سرشناس را به صورت تصادفی انتخاب میکردم.
بر این باورم که اساس و بنیان این شیوه بر «در معرض قرار گرفتن» استوار است. به این معنا که شما خود را در معرض موضوعاتی قرار میدهید که برای رشد و پیشرفت به آن نیاز دارید ولی اطلاعی از وجود آنها ندارید. چنین تجربههایی کمک میکند تا «نمیدانم که نمیدانم»های شما به «میدانم که نمیدانم»ها و بعد به «میدانم که میدانم»ها تبدیل شوند.
با این وجود نباید فراموش کنیم که:
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
دیدگاهتان را بنویسید