باز باران

  • یوسف مهرداد

در این روزهای بارانی به ویژه هنگامی که چتر به همراه نداشته باشی، با این که برای همه باعث دردسر است اما برای من یادآور بهترین خاطرات است. چرا که من از دور دستها آمده‌ام، از مزارع گندم، ….
با تو ایمنم
و با تو سرشارم
از هر چه زیبایی است
پناهم باش
تا سنگینی غربت
از شانه هایم فرو ریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم
من از دور دستها آمده‏ام
از مزارع گندم
و از سرزمینی که آسمانش
تنها دو پیراهن دارد
روزها آبی می‏پوشد
وشبها پیراهنی بلند
که تاب می خورد
در رقص هزار و یک ستاره روشن
امروز صبح گفتگوی نخستین مهندس سمندریان(دوست و همکار عزیرم) و من اشاره به همین موضوع داشت: لذت بردن از این هوای بهاری‌ی به سبک شمال.
پوشیدن چکمه‌ای، به تن کردن بارانی‌ای و رفتن به میان باران در جنگل، باغ و مزارع برنج.
تنها سهم از این همه نعمت، دلتنگی، یادآوری خاطرات و شعر باز باران، با ترانه است. تنها همین.

گزیده:

Few are those who see with their own eyes and feel with their own hearts.
Albert Einstein

https://bibalan.com/?p=299
یوسف مهرداد

یوسف مهرداد


کانال تلگرام

نظرات (2)

wave
  • اعرابی

    ۲۳ فروردین ۱۳۸۸ در ۰۰:۰۰

    باز باران باران
    شیشه پنجره را باران شست
    از دل من اما
    چه کسی یاد تو را خواهد شست
    اسمان سربی رنگ
    من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
    می‌پرد باز نگاهم تا دور
    وای باران باران
    پر مرغان خیالم را شست

    چه پر احساس بود این پست…

    پاسخ
  • پویا

    ۲۵ فروردین ۱۳۸۸ در ۰۰:۰۰

    نمی دانم این شعر باز باران با ترانه چه دارد که همچو منی که هیچ چیز به خاطرش نمی ماند از معدود مانده های دوران دبستانیش هنوز هم زمزمه کردن این شعراست. عکستان همان حال و هوای شعر را بیاد می آورد .
    بسیار عالی بود

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید