آخر هفته با تمام مشغلهای که داشتم، تنها فرصتی بود که میتوانستم به دیدن پدر و مادرم بروم.
فکر میکردم که هوا بارانی باشد. ولی روز اول هوا بسیار سرد شد و روز بعد، هوا آفتابی بود به طوری که سماموس با تمام زیباییهایش جلوهگر شد. شمال در این فصل از سال، واقعاً فوقالعاده است.
به هر حال جای همه شما خالی.
گزیده:
از دست و زبان که برآید ………
طاهري راد
۲ دی ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
سفر بخیر . دعا می کنیم هرکجا هستید در سلامتی کامل و لبتون همیشه خنده باشه.
با تشکر
علی اعرابی
۲ دی ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰احسنت آقای مهرداد
عکاس هم بودید و رو نکردید…
نرگس
۳ دی ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰به به. عالی بود. البته عکاس و دوربین هم کم از عکس نداره 😉
خیلییییییی خوشگل بود. حالا دیگه به جز تنگه الله اکبر سماموس رو هم باید برم ببینم 🙂
خوش باشید همیشه
سيامك
۳ دی ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
از دیدار دوباره شما خوشحالم. عجب مرکباتی !!!
(نمی دونم پرتقاله یا نارنجه پس کلی گفتم)
ازگمی. آی آر
۵ دی ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰امسال پائیز رفت و من از بادهای گرم پائیزی شمال هیچ نخوردم.چند بار رفتم اما هیچ وقت هوا پائیزی نبود.
مهرداد
۶ دی ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰به همه دوستان خونگرمم، سلام
این عکس از حیاط منزل پدری گرفته شده است. حیات منزل پدری پر است از درختهای میوه. این عکس هم متعلق است به یکی از درختان پرتقال. انشاءالله مفتخر باشم و در آنجا از همه شما پذیرایی کنم و بعد به اتفاق سری هم به سماموس بزنیم.
خوش به حال علیآقای ازگمی که پاییز امسال، چند بار به شمال رفته، ولی من تنها فرصت کردم این بار سری به آنجا بزنم، آن هم برای ادای وظیفه و ملاقات پدر و مادر.
به هر حال جای همه شما خالی.