خاطره‌ای از زنده‌یاد استاد کارولوکس

  • یوسف مهرداد

«دو سال پیش برای داوری پایان نامه ای اینجا بود و موقع رفتن از ایشان خواستیم به جای گرفتن آژانس تا دانشکده فنی ایشان را برسانیم.

در راه میگفت آن اوایل که من به ایران آمدم خواستند مثلا من رو تحویل بگیرن، بردند و رییس فلان بخش در فلان جا کردند. اتاقی بود که قرار بر مستقر شدن چندین نفر در آن بود که من میز اول را انتخاب کردم. از طرف بخش اداری آقایی آمد گفت: جناب دکتر اینجا که نمی شود! شما رییس هستید و شان و مقامی دارید و باید بروید آن ته! روی آن میز آخر آنجا بنشینید! مجبور به قبول شدم و رفتم! آن ته، در دیگری بود که آن هم به اتاق راه داشت و البته بسته بود. مدتی گذشت و بنا به تغییر چیدمان آن طبقه مجبور شدند در اول را ببندند و دری که من کنار آن مینشستم را باز کنند، باز من شده بودم نفر اول بعد از درب ورود! همان آقای قبلی آمد گفت جناب دکتر شما باید بروید آن ور، آن ور سالن ( همان جا که من اول ورود انتخاب کرده بودم) بنشینید! برای شما بد است اینجا، شما رییس هستید، شان و مقامی دارید!!! من خنده ام گرفته بود که ریاست من را این “در” تعیین میکرد! فقط این “در”! »

مرجع: نغمه ی سکوت
با سپاس فراوان از شبنم صبجگاهی

گزیده:
چه کسی جای او را پر خواهد کرد؟

https://bibalan.com/?p=392
یوسف مهرداد

یوسف مهرداد


کانال تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید