معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.
فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند. در کیسه بعضی ها ۲، بعضی ها ۳، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت: تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند. روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید: از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟ بچه ها از اینکه مجبور بودند، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد:
این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت، قلب شما را فاسد می کند و شما آن را به همه جا همراه خود حمل می کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید
…
پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟
مرجع: http://zahra-hb.com
گزیده:
ما میخواهیم اینها (نرم افزار) ابزار ما باشند و نه ارباب ما. یک مدیر ایرانی
طاهری راد
۹ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
استاد مهرداد /
مشکل حل شده است. من چند جا تست کردم. وبلاگ بالا نمی آمد.
با تشکر/ خداحافظ
نيوشا
۱۰ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰با درود بسیار
مطلبی که در این پست آوردید واقعا جالب بود.
برای من وبلاگ شما مثل دفتر زندگی است….
ممنون
طاهری راد
۱۰ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
استاد مهرداد /
مطلب جالب بود. موفق باشید
اعرابی
۱۰ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
چند روزی وبلاگتون بالا نمی اومد
خوشحالم که مشکل حل شده
و سپاس بابت پندهایی که می نویسید
مهدی
۱۱ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰بنده هم ایضاً از صحت و سلامت وبلاگتان خوشحالم.
عجب دانشآموزانی داشته آن معلم!!! یک هفته سیبزمینیها را برای عمل به درس معلمشان این طرف و آن طرف میبردند؟!!
دانشآموزان دیروز (و امروز) با خودشان مقایسه کنند!
علی
۱۲ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰مطلب قشنگی بود، گر چند من نکته آخرش، گزیده را بیشتر دوست داشتم.
موفق باشید.
همین!
آرامیس
۱۴ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰مطلب زیبایی بود، ولی متاسفانه بعضی وقتها حمل سیب زمینیها اجتناب ناپذیرند.
نرگس
۱۴ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰خیلی جالب بود!! خیلی زیاد.
اما گاهی میشه (البته واسه خودم تا حالا یعنی از وقتی که یه چیزایی متوجه میشم 😉 پیش نیومده بود.) اما یک مدت پیش از فردی که هیچ انتظارشو نداشتم برخوردهایی دیدم که بدجوری من رو اذیت کرد.نمیشه بگم ازش کینه به دل گرفتم اما بدجوری دلخور شدم. نمیدونم چرا اینو گفتم 🙂 همینطوری واسه اینکه گفته باشم.
خوش باشید و پیروز
مهرداد
۱۵ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰آقای طاهری عزیز
از حسن توجه شما ممنونم. به محض ارسال ایمیلتان, بررسی کردم, مشکلی نبود.
از ابراز لطفتان هم سپاسگذارم.
به امید دیدار
—————–
نیوشای عزیز سلام
ممنون از ابراز لطفتان.
—————-
علی آقای اعرابی عزیز
سلام
امیدوارم حالتان خوب باشد. من که باشم که شما و دیگر خوانندگان عزیز را پند دهم. من خود نیاز به این پندها دارم و از این رو آنها در اینجا میآورم تا بیشتر یادم باشد و آنها را به کار گیرم.
به زودی میبینمت
—————
مهدی جان سلام
همیشه همینطوره. پیشنهاد میکنم سخنرانی عمو کورت را در همین وبلاگ دوباره بخوانی.
قربانت
—————-
علی آقا سلام (http://weblog.radmanitd.com/)
از ابراز محببتان سپاسگذارم. گزیدهای که مورد توجه شما قرار گرفت توسط یکی از مدیران در یکی از جلساتی که حضور داشتم, بیان شده بود.
بابت مطالب وبلاگ خوبتان هم به شما تبریک میگویم.
—————-
آرامیس
سلام
با شما مؤافقم ولی سودی ندارد.
——–
نرگس خانم سلام
احوال شما چطوره؟
من از هر کسی قبول میکنم که سیب زمینیها را با خودش حمل کرده باشد, الا شما. به نظرم در مورد شما محاله.
ر
طاهری راد
۱۶ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
خسته نباشید. از ابراز علاقه شما تشکر می کنم
راستی بهتر نیست یه پست جدید بنویسید.(شوخی کردم)
با تشکر
علی اعرابی
۱۶ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰درودی دوباره
دیدارتان را امید می بریم
شاد و پیروز باشید
نرگس
۱۶ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰لطف شما به من تازگی نداره. 🙂
ما ارادت داریم خدمتتون جناب مدیر فنی.
پایدار باشید
طاهری راد
۱۶ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
تست کنکور ۸۷ : نرگس خانوم کیست ؟
۱- نیروی زیر دست آقای مهرداد
۲- آقای مهرداد نیروی زیر دست
۳- فامیل مدیذر عامل ویا هئیت مدیره
۴- فامیل همسر آقا مهرداد
با تشکر
مهرداد
۱۷ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰الامان از دست آقای مهندس طاهری 😛
طاهری راد
۱۷ آبان ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
استاد مهرداد
خوب قبول/ اما دل ما برای شما و مثال های جالبتون و تمثیل ها جالبتر از آن تنگ شده.
به امید دیدار