مهدی عزیز خواسته بودند که نام شاعر شعری که در مطلب قبلی نوشته بودم، را قید کنم. حدود سیزده سال پیش، کاستی با صدای خسرو شکیبایی، با آهنگ زمینهای از کیتارو (آهنگساز جاده ابریشم) که مربوط به فیلم “روزی، روزگاری” بودو با اشعاری از “سید علی صالحی” با نام “نامههای ری را” (اگر درست به یاد بیاورم)به بازار آمد. اشعار، فوقالعاده زیبا بودند. بخشهایی از شعر در خاطر من ماندگار شده است که “من از دوردستها آمدهام” بخشی از آن است. تنها دلیل این امر، زیبایی فوقالعاده شعر بوده است.
در اینترنت جستجو کردم و بخشهایی از نامههای عاشقانه ریرا را پیدا کردم و در زیر آدرس دادم، توصیه میکنم که کاست آن را حتماً تهیه نمایید. متأسفانه این کاست را در اختیار ندارم.
بخشهایی از نامههای ریرا را که دوست دارم در زیر آوردهام.
سایت سیدعلی صالحی:http://www.seyedema.com
کاستها: http://www.seyedema.com/content/view/78/9
سلام.
حال همه ما خوب است.
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاهی خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند .
با این حال هم اگر عمری باقی ماند طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان .
تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود
می دانم همیشه حیات آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است .
اما تو لااقل گاهی هراز گاهی ببین انعکاس تبسم رویا، شبیه شمایل شقایق نیست.
راستی خبرت دهم :
خواب دیدم خانه ای خریده ام .
بی در
بی پرده
بی پنجره
هی بخند .
بی پرده بگویمت چیزی نمانده است من ۴۰ ساله خواهم شد فردا را به فال نیک خواهم گرفت .
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر از فراز کوچه ما می گذرد .
باد بوی نامه های کسان من می دهد .
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری .
نه ری را جان نامه ام باید کوتاه باشد .
ساده باشد .
بی حرفی از ابهام و آینه .
از نو برایت می نویسم حال همه خوب است اما تو باور مکن .
————————————————————
با تو ایمنم
و با تو سرشارم
از هر چه زیبایی است
پناهم باش
تا سنگینی غربت
از شانه هایم فرو ریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم
من از دور دستها آمدهام
از مزارع گندم
و از سرزمینی که آسمانش
تنها دو پیراهن دارد
روزها آبی میپوشد
وشبها پیراهنی بلند
که تاب می خورد
در رقص هزار و یک ستاره روشن
من از دور دستها آمدهام
از کوچه های کودکی
از شهر رنگین قصههای پدر
در شبهای کشدار زمستان
و از چشمان هستی بخش مادرم
که تمام مهربانیش را
در نگاهش به من میبخشید
باورم کن که شعر در من
طغیان یگانگی است
و حماسه دوست داشتن
من دیگرگونه دوست میدارم
و دیگر گونه یگانهام
مرا تنها می توان با من سنجید
و تو را تنها با تو
که سالهاست در جستجویت بودهام
با تو آبی میبینم
تمام بیناییام را
چشمانت
شکوه شکیبایی
گیسوانت ادامه باران ها
و دلت
ترانه دریاهاست
زمزمه سرانگشتان باد
در خواب خوش گیسوانت
زیبایی شاعرانهای است
که دلم را به بازی می گیرد
و نجابت کلامت
آنچنانکه
هر کلام دیگری را بی رنگ می کند
در چشم انداز هر کجای طبیعت
تو را می بینم
در چشمه، در رود، در دریا
در گل، در درخت، در جنگل
در کوه، در دره، در صحرا
با این همه
هنوز در تو حیرانم
که تمامی عشقی در یک وجود
وتمامی آرزویی
در یک لباس
با هرچه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل بسته را، با دست های روشن تو می توان گشود
گزیده:
از مخالفت نهراسید.بادبادک هنگامی بالا می رود که با باد مخالف مواجه شود. چرچیل
مهدی
۱۶ خرداد ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰ممنون بابت معرفی.
علی
۱۷ خرداد ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
چقدر زیبا بود
دو بیت آخر رو نمیدونستم که از سید علی صالحی است.ممنون بابت اطلاع رسانی…
———————————————
هزار بار دیگر هم
که از شانهای به شانهی دیگر بغلتی
این شب صبح نمیشود
وقتی دلت گرفته باشد
(نمیدونم از کی هست)
طاهری راد
۲۱ خرداد ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام
خیلی جالب بود. دبر آپدیت می کنید. چی شد استاد قرار بود بفرستید.
با تشکر – خداحافظ
شمشیری
۲۱ خرداد ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام از اینکه هنوز زمان مناسبی برایتان فراهم نشده متعجبم .شاد و سر بلند باشید!
نوید
۲۵ خرداد ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰خیلی قشنگ بود اما من نتونستم خوب تحلیلش کنم. وبلاگتون خیلی جالبه.
سمیه
۲۶ خرداد ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰سلام دوست عزیز
وبلاگ قشنگ و خوبی دارید موفق باشید
در پناه خدای متعال