دوشنبه با دوست خوبم، حسین جلسه داشتم. در این مدت دوستان گمشده بسیاری را پیدا کردم که یکی از آنها حسین بوده. حسین از طریق علیرضا کشف شد! علیرضا از طریق مظفر کشف شد! مظفر هم خیلی اتفاقی ایمیل مرا در اینترنت پیدا کرده بود و نامهای فرستاد و من را سورپریز کرد.
چه دنیای عجیبی! حسین دفاع آخر بود، مظفر دفاع چپ و علیرضا هم دفاع راست بود. من کجا بودم؟ (قول میدهم که توپ جمع کن نبودم)یادم میآید که یک بار نایب قهرمان دانشگاه شدیم.
حسین از رشته سختافزار به حوزهای تغییر کار داده است که از عهده هیچ کس جز خودش، این کار بر نمیآید. واقعاً مسلط به حوزه جدید شده است.
سالها موضوعی که ذهن مرا به خود مشغول کرده این بوده که سازمان و ساختار یک شرکت نرمافزاری چگونه باید باشد. با همه احترامی که برای خودم و همکارانم در ایران قائل هستم، بایدعرض کنم که ما در شرکتهای نرمافزاری هنوز به بلوغ لازم دست پیدا نکردهایم و شاید نیازش را حس نکردهایم که به فکر ساختار و تشکیلات مناسب خود باشیم.
ازاین رو با حسین این موضوع را مطرح کردم، او ابراز علاقه کرد و قرار شد که دو نفری روی این موضوع کار کنیم. البته عرض کنم که علیرضا هم به موضوع علاقمند شده و قرار است که سه نفری روی این موضوع کار کنیم. تیم ما ترکیب جالبی بود.
بحثهای خیلی جالبی در آن جلسه انجام دادیم. حسین دست پر آمده بود. با Presentation و مستندات پرینت شده. از مدیریت استراتژیک، Balance Score Card، روش هوشی کانری، روشهای بهبود سازمانی ژاپنی و آمریکایی، هرم دانش، جایگاه تحقیق و توسعه، ویژگیهای خاص حوزه نرمافزار و خیلی چیزهای دیگر صحبت کردیم.
وقتی دیدهها و شنیدههاتان رنگ علم به خود بگیرد، چقدر ساختار ذهنیتان شکل گرفته و الگوها ساده میشوند. چقدر دنیا قشنگتر شده است. تازه میفهمم که چرا ابوریحان میگفت: این موضوع را بدانم و بمیرم بهتر است یا نادانسته بمیرم.
جلسه فوقالعادهای بود. جای علیرضا خیلی خالی بود. جای شما هم خالی !
علیرضا
۹ آذر ۱۳۸۵ در ۰۰:۰۰خوشحالم که اولین جلسه اینقدر مفید بوده و ناراحت از این که نتوانستم تا آخر بمانم. کتاب یادت نره…..!
حامد عادلشاهيان
۲۶ آذر ۱۳۸۵ در ۰۰:۰۰با عرض سلام و ارادت
بسیار خوشحالم که وبلاگتان فعال و پویا است (من به همه دوستانم توصیه میکنم که بطور مستمر بازدید نمایند)
موضوع ساختار سازمانی یک شرکت نرم افزاری برایم جذاب و جالب است، اگر اطلاعات الکترونیکی وجود داشته باشد، خوشحال می شوم بتوانم مطالعه کنم؛ البته اگر مالکیت معنوی آن نقض نشود.
به امید دیدارتان