به همه دوستان عزیزم درود میفرستم و بابت اینکه نگرانشان کردم، از تک تکشان میکنم.
در چند هفته اخیر، به دلیل انجام امور شغلی، هم فرصت کافی برای نوشتن نداشتم و هم تمرکز لازم. همه این تجربه را داشتهایم که وقتی چرخدندههای زندگی از نظم خارج شوند، برگرداندن آنها به نظم پیشین، اصلاً کار سادهای نیست. این به آن معنا نیست که خیلی منظم هستم. بلکه بدین معنی است که آن بینظمی پیشین (و قابل تحمل) نیز از بین رفته بود.
در این مدت دلم برای وبلاگ و دوستانم خیلی تنگ شده بود. شاید این هم نوع جدیدی از دلتنگی است: سایبردلتنگی.
گزیده:
یاد دارم که در ایام پیشین که من و دوستی چون دو بادام مغز در پوستی صحبت داشتیم، ناگاه اتفاق مغیب(غایب شدن) افتاد. پس از مدتی که باز آمد، عتاب آغاز کرد که تو درین مدت قاصدی نفرستادی. گفتم:دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم.
گلستان سعدی، باب پنجم، حکایت هشتم
چهارمير
۲۲ آذر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰استاد عزیز و گرانقدر سلام و خدا قوت
من پس از گذارندن یک دوره از کلاسهای شما همواره خود را شاگرد شما میدانم
همیشه سعی میکنم گذری به وبلاگ شما داشته باشم
مطالبی که مینویسید رها شدن انرژی شماست و خواندن آن توسط مخاطبتان جذب انرژی از آنان میباشد. پس بدانید هر چقدر بیشتر بنویسید و مخاطب بیشتری داشته باشید انرژی بیشتری برای فعالیت کسب میکنید و همین انرژی را به مخاطبتان منتقل میکنید. و چون سمت و سوی افکارتان مثبت است موجب ارتقاء خود و دیگران میشوید.
مهرداد
۲۳ آذر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰آقای مهندس چارمیر عزیز
سلام
سپاسگذارم از لطفی که به من دارید. سعادت دوستی با انسان محترم، با تجربه و بادانشی چون شما برای من افتخاری بس بزرگ است. امیدوارم هر چه زودتر دیدارها تازه گردد. به دوستان مشترک سلام برسانید.