سلامی دوباره

  • یوسف مهرداد

به همه دوستان عزیزم درود می‏فرستم و بابت اینکه نگرانشان کردم، از تک تکشان می‏کنم.
در چند هفته اخیر، به دلیل انجام امور شغلی، هم فرصت کافی برای نوشتن نداشتم و هم تمرکز لازم. همه این تجربه را داشته‏ایم که وقتی چرخ‏دنده‏های زندگی از نظم خارج شوند، برگرداندن آنها به نظم پیشین، اصلاً کار ساده‏ای نیست. این به آن معنا نیست که خیلی منظم هستم. بلکه بدین معنی است که آن بی‏نظمی پیشین (و قابل تحمل) نیز از بین رفته بود.
در این مدت دلم برای وبلاگ و دوستانم خیلی تنگ شده بود. شاید این هم نوع جدیدی از دلتنگی است: سایبردلتنگی.

گزیده:
یاد دارم که در ایام پیشین که من و دوستی چون دو بادام مغز در پوستی صحبت داشتیم، ناگاه اتفاق مغیب(غایب شدن) افتاد. پس از مدتی که باز آمد، عتاب آغاز کرد که تو درین مدت قاصدی نفرستادی. گفتم:دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم.
گلستان سعدی، باب پنجم، حکایت هشتم

https://bibalan.com/?p=162
یوسف مهرداد

یوسف مهرداد


کانال تلگرام

نظرات (2)

wave
  • چهارمير

    ۲۲ آذر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    استاد عزیز و گرانقدر سلام و خدا قوت
    من پس از گذارندن یک دوره از کلاسهای شما همواره خود را شاگرد شما میدانم
    همیشه سعی میکنم گذری به وبلاگ شما داشته باشم
    مطالبی که مینویسید رها شدن انرژی شماست و خواندن آن توسط مخاطبتان جذب انرژی از آنان میباشد. پس بدانید هر چقدر بیشتر بنویسید و مخاطب بیشتری داشته باشید انرژی بیشتری برای فعالیت کسب میکنید و همین انرژی را به مخاطبتان منتقل میکنید. و چون سمت و سوی افکارتان مثبت است موجب ارتقاء خود و دیگران میشوید.

    پاسخ
  • مهرداد

    ۲۳ آذر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    آقای مهندس چارمیر عزیز
    سلام
    سپاسگذارم از لطفی که به من دارید. سعادت دوستی با انسان محترم، با تجربه و بادانشی چون شما برای من افتخاری بس بزرگ است. امیدوارم هر چه زودتر دیدارها تازه گردد. به دوستان مشترک سلام برسانید.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید