شرکتی که بالاخره ورشکست شد

  • یوسف مهرداد

دوست عزیزم آقای علی عبداللهی مطلبی در وبلاگشان با عنوان “شرکتی که بالاخره ورشکست شد” قرار داده‏اند که خواندنش واقعاً هر انسانی را آزرده می‏کند. از آنجا که وضعیت روحی دوست علی، کاملاً برایم قابل لمس بود(چرایش بماند!)، نزدیک بود زار زار گریه کنم . به خصوص با این جمله که:
“این بار که پیش دوستم بودم میگفت : میروم یک دانشگاه و میشوم هیئت علمی و درس می گویم. شاید دانشجویانم روزی لذت کار فنی کردن را بهتر بچشند و به آنچه خود آرزویش را داشتم،برسند.

گزیده:

ببار ای ابر بهار
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

https://bibalan.com/?p=113
یوسف مهرداد

یوسف مهرداد


کانال تلگرام

نظرات (1)

wave
  • ازگمي

    ۱۳ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    مهرداد عزیز سلام. راضی به ناراحتی شما نبودم اما چه میتوان کرد که یکی از بغض های پنهان در جامعه امروزی ماست.من هم مشتاق تازه شدن دیدار هستم.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید