لذت کامپیوتر

  • یوسف مهرداد

مقدمه:
ورود اغلب ما به رشته کامپیوتر به دلیل لذت بردن از موجود ناشناخته‌ای بود که روز به روز کاربردش وسیع‌تر می‌شد.
وقتی برنامه لذت نقاشی را می‌دیدم، واقعاً لذت می‌بردم. لذت از این که مجری برنامه چقدر از کارش لذت می‌برد و به زیبایی این لذت را به شما منتقل می‌کند. همان لحظه دوست داشتم که ابزار نقاشی را بردارم و شروع کنم به خلق دنیایی که دوست می‌داشتم.
وقتی موضوعِ علاقه و عشق درونی به ابزار معاش تبدیل می‌شود، یادتان می‌رود که قرار بوده از آن لذت ببرید. لذت بردن حلقه گم‌شده‌ای می‌شود که کم‌کم به فراموشی سپرده می‌شود، انگار هیچ وقت وجود نداشته است. دردسرهای امرار معاش نیز – مسائل متعدد تولید، استقرار و نگهداری نرم‌افزار، مشتریان، حقوق و جبران خدمات نیروی انسانی- این موضوع را روز به روز تشدید می‌کند.
موضوع اصلی:
از قدیم گفته‌اند که کوزه‌گر همیشه از کوزه شکسته آب می‌خورد! نرم‌افزار می‌نویسیم برای دیگران ولی خود از آن لذت نمی‌بریم!
چند وقت پیش یکی از نوجوانان فامیل گفت که برایم متن آهنگهای خارجی را دانلود کن تا به یادگیری زبان انگلیسی‌ام کمک کند. فلانی گفته است که این کار خیلی تأثیر دارد! به هر حال یکی از خدمات متخصصان کامپیوتر در خانواده، ارائه خدمات مهمی از این دست است هر چقدر سعی کردم که بقبولانم که سواد و تجربه‌ام به اندازه‌ای نیست که بتوانم این کار را انجام دهم، میسر نیفتاد! در نتیجه مجبور به ارائه خدمت شدم و آن هم خدمات رایگان. برای مفرح شدن موضوع، تصور کردم اگر قرار بود این مسأله را خودم حل کنم چگونه آن را انجام می‌دادم. راه حل باید سادگی لازم برای استفاده کاربر عادی و غیرمتخصص را می‌داشت و بدون حضورم قابل انجام می‌بود. به‌علاوه باید می‌توانست برای آهنگ‌هایی که نام و خواننده آنها نیز مشخص نبود، پاسخ‌گو باشد. مسیر انجام، نتیجه کار و لذت آن جالب‌تر از آنی بود که تصور می‌کردم.
پرسش دشوار: شما چه کارهایی در حوزه تخصصی خود انجام می‌دهید که از آن لذت می‌برید؟

پانوشت:
یکی از دوستان می‌گفت دلیل این که کوزه‌گر از کوزه شکسته آب می‌خورد، این است که کوزه‌های سالم را می‌فروشد!

گزیده:
غزلی در نتوانستن
از دست‌های گرمِ تو
کودکانِ توأمانِ آغوشِ خویش
سخن‌ها می‌توانم گفت
غمِ نان اگر بگذارد.

نغمه در نغمه درافکنده
ای مسیحِ مادر، ای خورشید!
از مهربانیِ بی‌دریغِ جانت
با چنگِ تمامی‌ناپذیرِ تو سرودها می‌توانم کرد
غمِ نان اگر بگذارد.

رنگ‌ها در رنگ‌ها دویده،
از رنگین‌کمانِ بهاریِ تو
که سراپرده در این باغِ خزان رسیده برافراشته است
نقش‌ها می‌تواند زد
غمِ نان اگر بگذارد.

چشمه‌ساری در دل و
آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته‌یی در پیراهن،
از انسانی که تویی
قصه‌ها می‌توانم کرد
غمِ نان اگر بگذارد.

احمد شاملو، ۱۳ دیِ ۱۳۴۳

https://bibalan.com/?p=474
یوسف مهرداد

یوسف مهرداد


کانال تلگرام

نظرات (3)

wave
  • مظفری

    ۱۸ مهر ۱۳۹۰ در ۰۰:۰۰

    سلام استاد
    با این پست خیلی موافقم. من عاشق برنامه نویسیم، اما وقتی تبدیل میشه به کار ما دانشجوها یا همون پروژه پایان ترم 😛 ، واقعا اوضاع تغییر میکنه. البته من همیشه وقتی پروژه به نتیجه خوب میرسه، کلی لذت می برم 😛 !
    مخصوصا پروژه درس شما که آخرش فکر می کردم همه موارد طراحی نرم افزارو رعایت کردیم و کلی لذت می بردم ولی روز ارائه دیدم چقدر اشکال داشتیم اما بازم از همه چیزایی که یاد گرفتم به خاطر اون پروژه، کلی لذت بردم.

    نکته جالب:
    آدما دنبال پول هستن تا لذت ببرن اما اینجا پوله که لذتو از بین می بره!
    ————————————————–
    سلام آقای مظفری عزیزم
    خیلی متأسفم که لذت شما را در روز تحویل پروژه خراب کردم، آن را به حساب انجام وظیفه معلمی بگذارید.
    همیشه شاد باشید
    مهرداد

    پاسخ
  • آزاده کراری

    ۵ آبان ۱۳۹۰ در ۰۰:۰۰

    سلام آقای مهرداد،
    از مطلبتون خیلی لذت بردم، به نکته مهمی اشاره کردید، من هم به تجربه دیدم که کامپیوتریستی که به کارش علاقه نداشته باشه دوام نمیاره. همین لذت انجام کار و نتیجه آخر کاره که بر مسائل متعددی که فرمودید و واقعا هم گاهی عرصه رو تنگ میکنه ، غلبه میکنه!
    در مورد خدمات مهم متخصصان کامپیوتر در خانواده … 😛 یک عید نوروز تو هر خونه ای که برای دید و بازدید عید میرفتیم کامپیوترشون مشکل داشت و من اکثر زمان کوتاهی را که آنجا بودیم باید از تخصصم در راه رفع اشکال ویندوز و اتصال اینترنت و بازی ها و… استفاده میکردم 😯 😛

    پاسخ
  • امین

    ۶ آبان ۱۳۹۰ در ۰۰:۰۰

    سلام مهندس جان.
    من نیز پس از پاس خوردن فروانی که در پی چستجوی مطالبی درباره مهندسی نرم افزار بودم به لیاقت زیارت وبگاه شما نایل شدم.
    در باره توقعات خانواده که مطرح کردید ، فکر می کنم برای تمام نرم افزاری ها (چه از بنده که جزء تازه وارد ها در حوزه نرم افزار به حساب می آیم و چه برای شما که جزء اساتید و بزرگان هستید) پیش می آید یا پیش آمده؟!
    بعضی ها مثل موردی که تعریف کردید بسیار جالب و جذاب و باعث شادی می شود.
    در حالی که بعضی اوقات موارد در عین شادی جنبه جدی پیدا می کند و اون موقع می شه که کمی به آدم بر می خوره؟!
    مثل پدر بزرگوار بنده که از ۷ تا ۸ سال پیش معتقد هست که من بلد نیستم ویندوز XP نصب کنم 😆 ؟!
    حالا جالب اینجاست که من توسعه دهنده وب هستم و کار ها یم همه بعلاوه وبسایت رسمی خودم همه روی وب قرار دارد ولی پدرم باز اعتقاد داره که من دارم عمرم رو تباه می کنم ، نرم افزار برای آدم آب و نان نمی شه!!! :mrgreen:
    لبته من بهش حق می دم درسته محل کارش یک سره کانکت اینترنت هست ولی یه لحظه براش غیر قابل تصور که پسر کوچولوش که الان بزرگ شده هم توانایی طراحی و اجرای سیستم مکانیزه که داره باهاش کار می کنه رو داره و…
    و این هم خنده داره و هم گریه داره…. 🙁

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید