مترجمها: یاسر کازرونی، مریم معصومیراد
قلمهای کاری (ادامه)
او پرسید: ”چهطوری میفهمید که هر کی چه کاری انجام میده؟“
روی هر قلم جیرا این اطلاعات مشخص بود اما اعضای تیم خیلی سریع فهمیدند که لازم است این اطلاعات به تابلو نیز منتقل شوند. پیشنهاد اول، نوشتن نام افراد بود اما این کار بخش زیادی از فضای برگه را پر میکرد؛ و اگر تعداد اسمها زیاد میشد خواندن برگه هم دشوار بود.
بث گفت: ”یک کار آسون داشتن چند تا نشونه است که به هر قلم کاری بچسبونیم. چسبوندن آهنربا به اسم شما یا یه چیز دیگه.“
مارکوس توضیح داد: ”درسته: یه راه حل آسون و پیش پا افتاده ساختن یک «آواتار (Avatar)» از خودتونه که روی قلمهای کاری خودتون قرار میدید.“
دافنه با قیافهای متعجب گفت: ”یک آواتار؟ پسری آبیپوش سوار بر اسب پرنده؟ چه کمکی میکنه؟“
مارکوس خندید: ”آواتار اونجوری که نه. یه عکس کوچیک، یا هر علامتی(شکلی؟) که نشون دهندهی شما باشه. مثل یه عکس چاپشده از خودتون، یا یه عکس کارتونی که شبیه شما باشه یا هر چیزی که شما رو به دردسر نندازه.“
فرانک مخالفت کرد: ”کاریکاتور؟ ولی ما هیچ شباهتی به اون نداریم.“
یوآخیم گفت: ”یه چیزی استفاده کنید که حداقل به شما شباهت داشته باشه، یا مطمئن باشید که حتماً اسمتون رو روی اون نوشتید، تا ارتباط برقرار کردن بین عکس و شما آسون بشه.“ یوآخیم کشیدن یک طرح ساده از یک آواتار را روی تابلو شروع کرد. مهارت او در نقاشی موجب خنده تیم شد.
وقتی که طرح کشیده شد، آدام گفت: ”میدونید چی بدردمون میخوره؟ اینکه بفهمیم اون خطاست یا نه؟“
یوآخیم پرسید: ”چهطور مگه؟“
آدام توضیح داد که خطاها نسبت به کارهای دیگر اولویت بالاتری دارند و احتمالاً میتوانند مراحلی مانند «تحلیل» را در گردش کار خود نداشته باشند. آنها میخواستند هر تیکت جیرا را که از خطا ایجاد شده است را ردگیری کنند. بعد از بحث مختصری، اعضای تیم تصمیم گرفتند خطاها را با رنگ متفاوتی نمایش دهند، و بهجای یک برگهی زرد رنگ معمولی، هر خطا را روی برگهی قرمزی بنویسند (الگویی متداول در کانبان).
بث که همیشه خودش را یک طراح در لباس مبدل میدانست، کنجکاو شد: ”خیلی خوبه! پس این قلمهای خطا حتی از فاصله دور هم تشخیص داده میشن.“
یوآخیم یک برگهی قرمز را نشان داد و کلمه «خطا» را روی آن نوشت. روی یک برگهی زرد هم کلمه «عادی» را نوشت. سپس دو برگه را کنار هم در تابلو چسباند.
سپس درحالیکه برگههای قرمز را بین تیم پخش میکرد، گفت: ”لطفاً بیاید پای تابلو و رنگ برگههای یادداشتی که اونجا هستند رو تغییر بدید.“
یادگیری کانبان (۹) | سُماموس
۲ آذر ۱۳۹۵ در ۲۳:۳۸[…] بخش بعدی […]
یادگیری کانبان (۱۱) | سُماموس
۹ آذر ۱۳۹۵ در ۲۲:۵۷[…] بخش قبلی […]