۱۵ دلیل برای «میوه فروش» شدن به جای «مهندس نرم افزار» شدن!

  • یوسف مهرداد

سالها پیش آنقدر از فشارهای پروژه و دشوار بودن تولید نرم افزار در ایران خسته شده بودم که با یکی از دوستان همدانشگاهی تصمیم گرفتیم یک شغل شرافتمندانه انتخاب کنیم! این بود که مشاغل مختلف را علمی، بررسی کردیم و آخر از همه تصمیم گرفتیم یک میوه فروشی باز کنیم! چرا؟ به هزار و پانزده دلیل! ۱۵ دلیلش را می نویسم، هزارتای بقیه اش را خودتان خواهید دانست:
۱- عدم وجود گارانتی: بعد از فروش نرم افزار باید آن را گارنتی کنی. برخلاف بسیاری از مشاغل که شما بابت گارانتی پول اضافه می گیرد و نزد خود نگه می دارید، در نرم افزار بر عکس عمل می شود و این کارفرمای شماست که از شما تضمین (درصدی از قرارداد، چک تضمین، سفته و یا ضمانت نامه بانکی یا همه مواد) می گیرد. در حالیکه میوه فروشی گارانتی ندارد، جنس فروخته شده پس گرفته نمی شود.
۲- بازه کوتاه زمان فروش: یک پروژه نرم افزاری ماهها طول می کشد و باعث فرسایش نیروی کار می شود در حالیکه در میوه فروشی، صبح زود بار میوه و سبزی می آوری، حداکثر تا ظهر سبزی ها تمام می شود، میوه ها هم، بسته به محیط شما، در مدت زمان کوتاهی فروش می روند و شما بازهم بار جدیدی می آورید.
۳- تغییر نیاز ندارید: رایج است که نیازهای مشتری تازه زمانی آشکار می شود که شما نرم افزار را فروخته اید و مشتری متوقع است که در چارچوب همان قرارداد تغییرات اعمال شود، حتی اگر ماهیت تغییر کند. اما در میوه فروشی، خریدار که از مغازه خارج شد شما دیگر مسؤولیتی ندارید، اگر تصمیمش عوض شد، شما نگران نیستید، یک کالای جدید به وی می فروشید.
۳- عدم محصول ارجاعی: در نرم افزار اگر محصول شما کار نکرد و یا قدیمی شد مشتری یا ارجاع می دهد و یا دیگر سراغش نمی آید، در میوه فروشی شما میوه سالم را به مردم به فیمت گران، میوه نیمه خراب را ارزان تر به مردم کم درآمد تر و احتمالا میوه کاملا خراب را به آبمیوه فروشی ها و نمی دانم لواشک سازی ها می فروشید!
۴-واسطه گری به جای تولید: در میوه فروشی شما محلی برای عرضه کالای دیگران هستید، معمولا افزایش قیمت بین میدان میوه و تره بار با مغازه شما چند برابراست . اما در نرم افزار شما تولید می کنید و دردسر های آن را دارید تازه در انتها و پس از کسر انواع مالیات و بیمه هزینه تولید را در بیاورید خیلی هنر کرده اید!
۵-مدیریت نیروی انسانی، خیر! : شما در شرکت نرم افزاری با نیروی لوس و نازک نارنجی کارشناس سروکار دارید که کافی است یک کم ناراحت شود، هوس کانادا به سرش می زند، اما در میوه فروشی یکی دو کارگر از برادران افغانی می گیرید، مثل ساعت برای شما کار می کنند و غر که نمی زنند هیچ با همه سختی ها هم می سازند.

۶-فصلی بودن کار، تعطیل: در تولید و فروش نرم افزار شما وابسته به زمان هستید، برای مثال دولتی ها معمولا در ماه های خاصی خرید بیشتری می کنند، یا در فروردین و اردیبهشت شما با افت فروش مواجه می شوید، اما در میوه فروشی هر فصلی میوه خودش را دارد و شما آن را می آورید، هر میوه ای هم طرفدار خاص خودش را دارد و شما تقریبا در همه سال فروش خود را یکنواخت خواهید داشت. شب عید ها هم که جای خودش را دارد و شما پوست خلایق را حسابی خواهید کند.
۷- بازار دائمی: نرم افزاری ها مانند یک کارگر ساختمانی هستند، باید ساختمانی ساخته شود تا به آنان نیاز باشد، وقتی بودجه IT کشور صفر شود که نمی توان پروژه ای تعریف کرد که نرم افزاری روی آن کار کند، چون هنوز از دیدگاه اغلب تصمیم گیرندگان ما، نرم افزار یک کار تشریفاتی است. اما میوه فروشی نیاز روز مردم است، همه هر روز خرید خودشان را دارد، وضع مردم بد هم بشود باز هم مهمانی می آید که شما وادار شوید حتما میوه خوب بخرید.
۸-درهم است: در نرم افزار شما قاصر هستید از اینکه به یک مشتری بفهمانید نرم افزار با نرم افزار متفاوت است. چون با یک چیز انتزاعی طرف است، بین نرم افزاری حسابداری ۵ هزارتومانی با حسابداری ۱۰ میلیون تومانی فرقی قائل نیست. در حالیکه در میوه فروشی ، مشتری تفاوت سیب با سیب را در می یابد و اگر دنبال کیفیت خوب است پولش را هم می پردازد.
۹- شما فقط میوه را می فروشید: در نرم افزار وقتی شما نرم افزاری عرضه می کنید، داستان عرضه خدمات پس از فروش شروع می شود، آموزش کاربران -بعضا واقعا تعطیل!- تبدیل اطلاعات و انتقال آنها از سیستم قدیمی به جدید، عرضه سخت افزار، نگرانی از کارکردن نرم افزار روی هر نوع سخت افزار آشغالی که مشتری به شما می دهد و … اما در میوه فروشی، شما فقط میوه را می فروشید اینکه هندوانه را چطور می خورند، گیلاس را چطور؟ اینکه آیا مشتری ظرف مناسبی برای نگهداری میوه دارد و یا خیر نیز به شما ربطی ندارد.
۱۰- یک بار برای همیشه، هرگز: نرم افزار را که می فروشید مشتری توقع دارد این نرم افزار مادام العمر باشد برایش ، به سادگی حاضر نیست قرارداد پشتیبانی و ارتقاء نرم افزار ببندد، اما همه می دانیم که یک میوه را برای همه سال نمی توان نگه داشت، خورده می شود بالاخره! باید میوه جدیدی خرید!
۱۱- باگ: خرابی میوه نگرانی ندارد، روشهای نگهداری میوه معلوم است و اگر شما یک کم تجربه پیدا کنید می توانید به سادگی آن را نگهداری کنید، اما در نرم افزار آنقدر مشکلات متعدد و متفاوت پیش می آید که شما گیج می شوید که این خطا از کجاست و راه حلش چطور است؟ مناطق بحرانی ، آنقدر خطایابی را سخت می کنند که شما نیاز به فاز مجزایی برای آن پیدا می کنید و هزینه زیادی برای هر خطا می پردازید، تازه تضمینی وجود ندارد که همه خطا ها را پیدا کرده باشید و روز تحویل به مشتری، جلوی چشم وی، آنقدر سیستم خطا می دهد که شما آب می شوید و زمین می روید.
۱۲-آن که خربزه می خورد پای لرزش می نشیند: شما مسؤول نحوه استفاده مشتری از میوه نیستید، مهم نیست برایتان که در عزا بخورند یا در عروسی، مهم نیست که به طرف نمی سازد یا می سازد. اما در نرم افزار، کافی است از نرم افزار شما سوء استفاده شود، نمی دانم چرا یقه شما را می گیرند که چرا از طریق نرم افزار شما به ما آسیب وارد شد، چرا هک شد، چرا ….؟
۱۳-دوره بازپرداخت سریع: در میوه فروشی به محض فروش میوه پولتان را می گیرید، اما در نرم افزار تازه پروژه را که تحویل دادید و صورتجلسه کردید، باید بدوید به دنبال پولتان، آنقدر این پول دادن دیر و تکه تکه می شود که به نوش داروی پس از مرگ سهراب می ماند، به شکلی که بعضی وقت ها بی خیال پولتان می شوید.
۱۴- تنوع مشتری: شما در یک شرکت نرم افزاری با طیف خاصی از مشتری سروکار دارید، یا دولتی یا خصوصی یا آموزشی یا … اما در میوه فروشی شما قیدی برای مشتری ندارید، زن و مرد، کوچک و بزرگ، دارا و ندار، پیر و جوان، شهری و روستایی ،… همه به نوعی مشتری شما هستند، آنهم مشتری دائمی که از همه چیز می گذرد الا از خوردن!
۱۵- کپی رایت: در میوه فروشی نمی توانید یک میوه را بخرید و تکثیر کنید، در نرم افزار می توانید، خوب هم می توانید. اگر تولید کننده ناراحت هم شد مهم نیست، چون یا قانون کافی نداریم و یا آنقدر این قضیه پیچیده است که شما بی خیال می شوید.
…..
برای تصمیم گرفتن کافی نیست!؟

نمی دانم چرا با وجود همه این استدلال های منطقی، میوه فروش نشدم. آرزو می کنم حداقل یک نفر این مطلب را بخواند و به راه راست هدایت شود! دست از مهندسی نرم شدن بردارد و به قول بچه ها یک کار «شرافتمندانه» پیدا کند. امیدوارم…
همین!

مرجع: http://weblog.radmanitd.com/archives/000307.html

گزیده:

I have not failed. I’ve just found 10,000 ways that won’t work. – Thomas Alva Edison

https://bibalan.com/?p=118
یوسف مهرداد

یوسف مهرداد


کانال تلگرام

نظرات (11)

wave
  • هیچکی...!!!

    ۱۹ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    سلام آقا مهرداد…

    این پستتون طولانی بود نتونستم بخونم…

    ولی پست قبلی تون در مورد مولا نا زیبا بود و استفاده کردم….

    موفق باشی …

    پاسخ
  • علیرضا

    ۱۹ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    سلام یوسف عزیز,
    دلایل کاملا منطقی است و به همین دلیل من دارم از کار کامپیوتر می زنم بیرون. متاسفانه یه خورده سرم شلوغ شده ولی هنوز مترصد فرصتی هستم که به اتفاق شما و حسین یه جلسه داشته باشیم و در مورد مباحث ساختار سازمانی و … صحبت کنیم.

    بدرود.

    پاسخ
  • علیرضا

    ۱۹ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    سلام یوسف عزیز,
    دلایل کاملا منطقی است و به همین دلیل من دارم از کار کامپیوتر می زنم بیرون. متاسفانه یه خورده سرم شلوغ شده ولی هنوز مترصد فرصتی هستم که به اتفاق شما و حسین یه جلسه داشته باشیم و در مورد مباحث ساختار سازمانی و … صحبت کنیم.

    بدرود.

    پاسخ
  • علی

    ۱۹ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    سلام جناب مهرداد :
    ۱. خوشحالم که حجم مطالب فنی تون کمتر شده. 😛
    ۲. این یادداشت آخری منو به فکر فرو برد. هیچ ردیه ای هم بر این دلایل ندارم!! راستی شما یا کم پیدایید یا وقتی هم پیداتون می شه با یک بغل مطلب جدید می آید. 😎
    ۳. امیدوارم آقای علیرضا در بیرون از دنیای کامپیوتر موفق باشند.

    پاسخ
  • طاهری راد

    ۱۹ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    به نام آن که جان را فکرت آموخت

    سلام

    استاد مهرداد – مطلب بسیار جالبی بود. من هم شاید روزی گل فروش شدم.

    وشاید هم ببخشید – ببخشید – ببخشید گاوردارری باز کردم.

    با تشکر – راستی هرکسی دوست داره می تونیم با هم کار را شروع کنیم

    پاسخ
  • حمیده

    ۱۹ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد گرامی آقای مهندس مهرداد
    خیلی مطلب جالبی بود, من که میخوام برم عروسک فروشی بزنم 😛

    پاسخ
  • ازگمی

    ۲۰ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    ۱) آقا یواش تر. چه خبره؟مگه نمی دونید که ما سرمون شلوغه و شاید وقت نکنیم باین سرعتی که شما مطب میفرستید،سر بزنیم و بخونیم!؟

    پاسخ
  • ازگمی

    ۲۰ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    ۲)با مطلب ات هم مخالف هستم.واقعا هم مخالف هستم.ما وقتی نرم افزار مینویسیم داریم زندگی میکنیم با آنچه نوشته ایم و نه ارتزاق و عده ای دارند با نرم افزارمان زندگی میکنند و نه کار.مگر میتوان به پامدر و هلو و شفتالو و زرد آلو و هندونه و … دل بست ؟ ولی به نرم افزار میتوان دل بست.دل خوش بود. شاید دارد چیزی تولید میکند،کاری انجام میدهد،خدمتی میکند،فرصتی دارد برای فکر کردن. شاید.

    پاسخ
  • کورش

    ۲۴ تیر ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    سلام آقای مهندس مهرداد
    امیوارم حال شما خوب باشد
    مطلب بسیار جالبی بود راستش را بخواهید من از آنهایی هستم که هوس استرالیا به سرم زده
    راستی شما قرار بود برای تدریس خصوصی MCSD و MCTS کسی یا کسانی را به من معرفی کنید نمیدانم فراموش کرده اید یا هنوز کسی را پیدا نکرده اید
    راستی آقای مهندس چند وقتی هست که میخواهم با شما راجع به MDA یا همان Modle Driven Architecher صحبت کنم
    من یک نرم افزار open Source دانلود کرده ام که از روی UML Diagram ها کل کد های ساختار پروژه را بر اساس معماری فوق Generate میکند که قابلیت پیاده سازی در فریم ورک های J2ee و Net. رادارد و Hibernate و NHiberNate را هم ساپورت میکند .
    البته من چند بار سعی کردم که آن را از طریق e-mail برایتان بفرستم که متاسفانه به علت حجم زیاد این فایل Attach نشد.

    پاسخ
  • حدادي - معطر

    ۳ مرداد ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    کل اگر طبیب بودی درد خود دوا نمودی
    یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
    هر کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
    پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود

    پاسخ
  • داریوش

    ۳ مرداد ۱۳۸۶ در ۰۰:۰۰

    ایده جالبی بود و البته راه گشا!

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید